|
یک شنبه 3 / 11 / 1393برچسب:, :: 1:37 بعد از ظهر :: نويسنده : ابراهیم
همه باران امروز را دیده ایم ..
اما بجز من کسی خیس نشده است.
نه که از باران پاییزی ،از اشکهایی که در اغاز این فصل باریدن گرفت.
اری فصل بارش بارانهای پاییز نبود ! امروز برای من سراغاز شروعی دوباره است ...
برای راه رفتن تنهایی میان سنگ فرشهایی که هیچ کس نیست ...
ومیان برگهایی که انتظارشان از من دونفره است. ...
اری امروز نه برای من ونه آنهایی که هنوز نفسهایشان را به هوای کسی حبس نمیکنن پاییزنبود...
آغاز فصلی است که بی جهت خاطره میسازد و بی آنکه کسی باشد آهت را سرد میکند ..
چگونه به پیشواز خزانی رو کنم که برای من باریدن گرفت ؟
چگونه بگویم که هنوز مسموم فصل زمستانم
نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |