|
یک شنبه 3 / 11 / 1393برچسب:, :: 1:35 بعد از ظهر :: نويسنده : ابراهیم
انگاه که سپیده سر میزند و ملایمت خورشید به میهمانی خانه ها میرود
انگاه که از گلبرگهای صبح شبنم ناز میچکد و خلاصه تمام میهمانی زمین از خورشید را من در انتظار ت هستم و باز تو نمی ایی
انگاه که طراوت روز در ازدحام شلوغی شهر گم میشود وخورشید میخوابد من هنوز در انتظارت هستم و لی باز تو نمی ایی
انگاه که اشتیاق دیدارم را سیاهی شب میپوشاند و جز ماه کسی به وسعت تنهاییم ستاره نمیریزد من هنوز در انتظارت هستم ولی باز تو نمی ایی
انگاه که تمام سکوت شب را به یادت شکستم و دلتنگیم را به فضای ان پاشیدم تا سپیده بیاید .هنوز در انتظارت هستم ولی باز ....
/نمتا/
نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |